پارت٢
ساعت تقریباً ۱۰ شب بود و من و گربه سیاه در حال تلاش برای خنثی کردن آکوما والدینمان بودیم
به نظر می آمد که یک مرد سیاه پوش که آن را نشناختیم همه والدین ها را بر علیه ما دروارده
آنها در حال پیدا کردن و گرفتن معجزه آسای من و گربه سیاه بودن
مبارزه با تمام والدین های پاریس و فرد آکوماتیز شده خیلی سخت بود پس من و گربه سیاه به کمک نیاز داشتیم
رفتم سراغ آلیا و معجزه گر روباه رو بهش دادم
او سر آب برای والدین درست کرد که من و گربه سیاه سراغ فرد آکوماتیز شده برویم
داشتیم به سمت او می رفتیم که ناگهان سه نفر از افراد گربه سیاه رو گرفتند
اول متوجه نشدم بعد که متوجه شدم گفتم
باید متوجه بشیم که آکوما کجا هست گربه گربه سیاه الان موقع خوبی برای قایم موشک بازی نیست گربه گربه
🕴️ مردم شهر پاریس توجه کنید الان متوجه میشیم که چه کسی زیر نقاب گربه سیاه هست
🐞وای نههههعه گربهههههههه
🖤پنجه خشم گین💥
🐞 صبر کن گربه ی سیاه اگر از پنجه خشمگین استفاده کنی ممکن هست که اون آدم را از بین ببری و معجزه گر من هم نمی تواند آن را درست کند
🐞گردونه خوش شانسی💥
داشتم دور و برم را نگاه می کردم هر ثانیه ممکن بود که هویت گربه سیاه فاش بشه یک ساعت به چه دردم میخورد
به دور و برام توجه کردم دیدم انگار زمان متوقف شده مردمی که در حال راه رفتن بودند دیگر تکان نمی خوردند مثل یک مجسمه
ناگهان دریچه زمان باز شد فیلیکس بود
🐰 این پدر من هست عصبانی هست چون فیلیکس کودکی من معجزه گر خرگوش رو گم کرده
🐞ساعت من به چه دردم میخوره؟
🐰 از اون استفاده کن تا همه چیز رو درست کنی یعنی بگو تغییر دنیا و اونوقت هر اتفاقی افتاده بعد از آکوماتیز شدن پدرم به حالت اول برمیگرده
🐞تغییر دنیا💥💥💥
ناگهان آکومای پدر فیلیکس از درون کلاه بیرون اومد و زمان به حالت اول برگشت
🐞 گربه سیاه مواظب پنجت باش بیا اینجا الان دقیقا چه اتفاقی افتاد؟
🐰 ساعت گمشده من پیدا شد و به دست فیلیکس کودکی رسید اما هنوز تموم نشده آکوما فرار کرده و حتماً به فرد دیگری منتقل شده
تو ذهنم داشتم میگفتم چقدر من بدبختم که وقتی به یه چیز بد فکر میکنم باید نه فقط پاریس کل دنیا رو نجات بدم درون حد که درگیری با زمان دارم حالا باید برم و ببینم فرد دیگری که آکوماتیز شده کیه......
بچه ها دلیل تندتند گذاشتن پست ها این هست که من تا ٣ روز ممکنه نباشم و میخوام زود زود پست بزارم
پارت بعد رو ساعت ۴ بعد از ظهر میزارم
💜